کمی آهسته تر...یا هو |
روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد.
زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد .
بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد ،تولستوی کلاهش
را از سرش برداشت و … محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت :
مادمازل من لئون تولستوی هستم .
زن که بسیار شرمگین شده بود ،عذر خواهی کرد و گفت :چرا شما خودتان
را زودتر معرفی نکردید؟ تولستوی در جواب گفت : شما آنچنان غرق معرفی
خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید فروشگاه ساعت دیواری
خرید عینک آفتابی
خرید عینک آفتابی استاد سر کلاس گفت کسی خدا رو دیده؟ همه گفتند : . . . نه . . . ! آبجی کوچیکه گفت: زودی یه آرزو کن، زودی یه آرزو کن در ستایش خداوند
در سبب نظم کتاب
ادامه رو بزن ادامه مطلب
مابقی در ادامه مطلب فروشگاه ساعت دیواری خرید عینک آفتابی خرید عینک آفتابی ادامه مطلب غبار لبخند
می تراوید آفتاب از بوته ها.
دیدمش در دشت های نم زده
مست اندوه تماشا ، یار باد،
مویش افشان ،
گونه اش شبنم زده.
لاله ای دیدیم ، لبخندی به دشت
پرتویی در آب روشن ریخته
او صدا را در شیار باد ریخت:
جلوه اش با بوی خنک آمیخته
رود، تابان بود و او موج صدا:
خیره شد چشمان ما در رود وهم
پرده روشن بود ، او تاریک خواند:
طرح ها در دست دارد دود وهم
آفت پژمردگی نزدیک او
دشت: دریای تپش، آهنگ ، نور
سایه می زد خنده تاریک او.
نقش
در شبی تاریک
نقشی را و از آن پس ندیدش هیچکس دیگر.
و روی صخره ها خشکید.
سنگی را که حک شد روی آن در لحظه ای کوتاه
در یک فرصت باریک
بزن ادامه مطلب فروشگاه ساعت دیواری خرید عینک آفتابی خرید عینک آفتابی ادامه مطلب تو را نگاه می کنم
باز یک غزل حکایت کسی که عاشق است ادامه مطلب و بزنید فروشگاه ساعت دیواری خرید عینک آفتابی خرید عینک آفتابیادامه مطلب (احمدشاملو) [رود] خویشتن را به بستر تقدیر سپردن [چه راه دور] چه راه دور! [دراین بن بست] دهانت را می بویند ادامش در ادامه مطلب فروشگاه ساعت دیواری خرید عینک آفتابی خرید عینک آفتابیادامه مطلب |